• وبلاگ : همگي بياين
  • يادداشت : طنز 3 ارزوي زن
  • نظرات : 4 خصوصي ، 10 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    زمستان سردي بود برف و بوران،کلاغ بيچاره نگران گرسنگي جوجه هايش هرجا رفت غذايي نيافت،از گوشت تن خود ميکند وبه جوجه هايش ميداد تازمستان گذشت و کلاغ مُرد،جوجه هايش گفتند خوب شد مرد خسته شديم ازاين غذاي تکراري...
    پاسخ

    اخي.........ميبيني چقدر اولاد قدرنشناسن......خودمونم اولاديم البته