• وبلاگ : همگي بياين
  • يادداشت : طنز 3 ارزوي زن
  • نظرات : 4 خصوصي ، 10 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    با سلام ، پس از فيلتر شدن وبلاگ " طلبه بي تعارف " با سايت " طلبه بي تعارف " در خدمت شما هستم
    با مطلب جديدي با عنوان « توهين کنندگان به علماء در جلد طرفداران آقاي مداح » و جوابيه اي هست به عده اي که خود را طرفداران يک مداح معرفي ميکردند و به علما توهين مي کردند ، در خدمت شما هستم ، بنده رو از نظراتتون محروم نکنيد .
    در قسمتي از اين مطلب ميخونيد :

    آقاي فرهادي را بزرگوار خوانده ايد و از حجت الاسلام شهاب مرادي گله کرده ايد که چرا جايزه اسکار را بي اهميت خوانده اند !!انجيليا جولي،اصغر فرهادي ، اسکار،2012 ،بهتري،دانلود

    مگر همان صدا و سيمايي که از آن گله کرده ايد کم براي ايشان نوشابه باز کرد ؟ براي چه ؟ براي اينکه موفق شده است با خانم فلاني روبوسي کند ؟
    الان هم که يک روحاني با شجاعت به دهن صدا و سيما زد او را محکوم ميکنيد ؟

    به کدام ساز شما بايد رقصيد ؟ از امام حسين و اسلام حرف مي زنيم و از فيلمي که ضد فرهنگ اصيل اسلامي و ايراني است تقدير مي کنيد ، اگر حجت الاسلام مرادي از آقاي فرهادي بخاطر روبوسي با فاحشه هاي (بدکاران) هاليوود تشکر و التماس دعا مي کرد گويا بيشتر مورد پسند شما واقع مي شد ، کف زدن دشنان اسلام و انقلاب و اهل بيت اينقدر برايتان مهم است ؟
    فرموده ايد شيعه غني است و به علماء نياز ندارد ، آيا اين حرف را يک انسان عاقل ميتواند قبول کند ؟ مثل آن است که بگوييم علم پزشکي غني است و ديگر به جراح و متخصص نياز نداريم !!!
    شور ، مداحي،دانلود،لينک مستقيم،آسيب شناسي،محرم،فاطميه،عريان،لخت،انحراف،رهبري،سنگين،گران،پوستر

    ائمه ما کي مجلس شور به پا کرده بودند ؟ ائمه ما کي در مجالس عزايشان لخت شده بودند ؟ ائمه ماکي قمه زده بودند و به خود آسيب رسانده بودند ؟ ائمه کي تا نصف شب با اکو و شور مردم را آزار داده اند ؟
    مگر ادعا نمي کنيد حضرت زهرا در مجالستان حاضر مي شود ؟! حيا نمي کنيد که در محضر حضرت زهرا لخت مي شود و دون شان اهل بيت عزاداري مي کنيد ؟

    شما يک نفر از علما را پيدا کن که پاي مجالس شما بنشيند !!
    مگر مجالس اهل بيت ما جز روضه خواني و اشک ريزي چيز ديگري داشت ؟
    اي دي بنده رو اد کنيد : fadaiane_mahdaviat

    شهدا امام زادگان عشق اند که مزارشان زيارتگاه اهل يقين است.

    منتظر حضور سبزتون هستيم. ياعلي

    با مطالب جديد و زيبا آپم... خوشحال مي شم بياين و نظرتون رو بدين.... با اميد ديداردوست داشتن

    سلام....ممنونم...شاد باشيد
    پاسخ

    خواهش ميكنم علي اقا...

    يه هفته واسمون قد صد سال طول کشيد…اضطرابو مي شد خيلي اسون تو چهره

    هردومون ديد…با

    اين حال به همديگه اطمينان مي داديم

    که جواب ازمايش واسه هيچ کدوممون مهم نيس…

    بالاخره اون روز رسيد…علي مث هميشه رفت سر کار و من خودم بايد جواب ازمايشو

    مي گرفتم…دستام مث بيد مي لرزيد…داخل ازمايشگاه شدم…

    علي که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسيد جوابو گرفتي؟

    که منم زدم زير گريه…فهميد که مشکل از منه…اما نمي دونم که تغيير چهره اش از

    ناراحتي بود…يا از

    خوشحالي…روزا مي گذشتن و علي روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر مي

    شد…تا اينکه يه روز که ديگه صبرم از اين رفتاراش طاق شده بود…بهش

    گفتم:علي…تو

    چته؟چرا اين جوري مي کني…؟

    اونم عقده شو خالي کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چيه؟…من

    نمي تونم يه عمر بي بچه تو يه خونه سر کنم…

    دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتي همه جوره منو

    دوس داري…گفتي حاضري بخاطرم قيد بچه رو بزني…پس چي شد؟

    گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان مي بينم نمي تونم…نمي کشم…

    نخواستم بحثو ادامه بدم…پي يه جاي خلوت مي گشتم..تا يه دل سير گريه کنم…و

    اتاقو انتخاب کردم…

    من و علي ديگه با هم حرفي نزديم…تا اينکه علي احضاريه اورد برام و گفت مي خوام

    طلاقت بدم…يا زن بگيرم…نمي تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراين از فردا تو واسه

    خودت…منم واسه خودم…

    دلم شکست…نمي تونستم باور کنم کسي که يه عمر به حرفاي قشنگش دل خوش

    کرده بودم…حالا به همه چي پا زده…

    ديگه طاقت نياوردم لباسامو پوشيدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمايش هنوز توي

    جيب مانتوام بود…

    درش اوردم يه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاريه

    رو برداشتم و از خونه زدم بيرون…

    توي نامه نوشت بودم:

    علي جان…سلام…

    اميدوارم پاي حرفت واساده باشي و منو طلاق بدي…چون اگه اين کارو نکني خودم

    ازت جدا مي شم…

    مي دوني که مي تونم…دادگاه اين حقو به من مي ده که از مردي که بچه دار نمي

    شه جدا شم…وقتي جواب ازمايشارو گرفتم و ديدم که عيب از توئه…باور کن اون قدر

    برام بي اهميت بود که حاضر

    بودم برگه رو همون جاپاره کنم…

    اما نمي دونم چرا خواستم يه بار ديگه عشقت به من ثابت شه…

    توي دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز...

    پس از کلي دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همديگرو به حد مرگ دوست داشتيم

    سالاي اول زندگيمون خيلي خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

    وضوح حس مي کرديم…

    مي دونستم بچه دار نمي شيم…ولي نمي دونستيم که مشکل از کدوم يکي از

    ماست…اولاش نمي خواستيم بدونيم…با خودمون مي گفتيم…عشقمون واسه يه

    زندگي رويايي کافيه…بچه مي خوايم چي کار؟…در واقع خودمونو گول مي زديم…

    هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بوديم…

    تا اينکه يه روز

    علي نشست رو به رومو

    گفت…اگه مشگل از من باشه …تو چي کار مي کني؟…فکر نکردم تا شک کنه که

    دوسش ندارم…خيلي سريع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر

    تو رو همه چي خط سياه بکشم…علي که انگار خيالش راحت شده بود يه نفس

    راحت کشيد و از سر ميز بلند شد و راه افتاد…

    گفتم:تو چي؟گفت:من؟

    گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چي کار مي کني؟

    برگشت…زل زد به چشام گفت:تو به عشق من شک داري؟…فرصت جواب ندادو

    گفت:من وجود تو رو با هيچي عوض نمي کنم…

    با لبخندي که رو صورتم نمايان شد خيالش راحت شد که من مطمئن شدم اون

    هنوزم منو دوس داره…

    گفتم:پس فردا مي ريم آزمايشگاه…

    گفت:موافقم…فردا مي ريم…

    و رفتيم…نمي دونم چرا اما دلم مث سير و سرکه مي جوشيد…اگه واقعا عيب از من

    بود چي؟…سر

    خودمو با کار گرم کردم تا ديگه فرصت

    فکر کردن به اين حرفارو به خودم ندم…

    طبق قرارمون صبح رفتيم آزمايشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمايش داديم…بهمون

    گفتن جواب تا يک هفته ديگه حاضره…

    زمستان سردي بود برف و بوران،کلاغ بيچاره نگران گرسنگي جوجه هايش هرجا رفت غذايي نيافت،از گوشت تن خود ميکند وبه جوجه هايش ميداد تازمستان گذشت و کلاغ مُرد،جوجه هايش گفتند خوب شد مرد خسته شديم ازاين غذاي تکراري...
    پاسخ

    اخي.........ميبيني چقدر اولاد قدرنشناسن......خودمونم اولاديم البته
    سلام نوشته هات عالين،اميدوارم مثل نوشته هات شادباشي
    پاسخ

    ممنون محسن جان تحفه اي نبود.......البته نوشته ي خودم نبوده ها...